مجرم جذاب من ۶

من و اردوان اومدیم بیرون...انگشترها رو انداختیم توی دستمون و نامزد کردی...وقتی رفتن و من رفتم یک دوش گرفتم و رفتم توی تختم...بعد از چند دقیقه خوابم برد.....اردوان داشت محکم تلمبه میزد و من بلند بلند ناله میکرد و گفتم : آه...اردوان...محکمتر» اردوان گردنم رو گرفت و وحشیانه واردم کرد که حس کردم کیر اش تا معده ام رفت....ناله کردم : آه...آخ»...یهو از خواب بلند شدم...خدایا این چی بود من خواب دیدم...دستم رو روی سرم گذاشتم... دارم دیوونه میشم...این مرده به خوابام هم نفوذ کرده...خدا رحم کنه.....رفتم پایین و یک صبحانه مفصل خوردم...امروز و فردا تعطیل بود...و من نمیرفتم سر کار...رفتم روی مبل دراز کشیدم...و رفتم توی انستا....نمیدونم چقدر توی اکسپلور چرخیدن که چشمام گرم شد و همونجا خوابیدم.....آروم چشمامو باز کردم و گوشیمو نگاه کردم...۳۰ بار اردوان بهم زنگ زده بودم و ۵۰ تا پیام از طرف اردوان داشتم....خندیدم....بهش زنگ زدم که یک دو سه جواب داد و گفت : هی...کدوم گوری هستی» آروم گفتم : روی مبل دراز کشیده بودم خوابم برد...چی شده» اردوان کلافه گفت : هیچی....» خندیدم وگفتم : چقدر زود دلت برام تنگ شده...یعنی اینقدر دلت برام ریخته » اردوان کلافه ادامه داد : تو از این به بعد ناموس من میشی باید بدونم کجایی» خندیدم و گفتم : باشه » گوشی رو قطع کرد....دیوونه بود به خدا..خخخخ..... خیلی گشنمه....مامان و بابا رفته بودن یک جایی و با بعد از شهر نمیومدن....حالا چیکار کنم....ی بیسکوییت برداشتم و خوردم.....به اردوان بگم بیاد اینجا.....نه....باهاش برم خرید.....هم حوصلم سر نمیره...هم چند تا وسایل برای خودم میگیرم....گوشیمو برداشتم و به اردوان زنگ زدم....جواب دادم و با اون صدای خشک و سردش گفت : بله لینام» با لحن بچگونه ای گفتم : شوهریم من خونه تنهام....میای دنبالم با هم دیگه بریم خرید...» اردوان چند لحظه مکث کرد و گفت « ۲ دقیقه دیگه جلوی خونتونم » خندیدم و گفتم : بای عشقم» گوشی رو قطع کردم و رفتم اما هدشدم و رفتم بیرون و سوار ماشینش شدم و گفتم : سلام عزیزم.» اردوان سرشو تموم داد.