مجرم جذاب من ۴

وقتی رسیدم جلوی یک عمارت بزرگ و شیک بودم...نمیدونم والا چی بگم بیشتر شبیه قصره تا عمارت...رفتم جلو و در زدم که نگهبانان در رو باز کردند و من همونجوری داشتم نگاه میکردم که یکی از نگهبانان گفت : بیا برو دیگه » سریع رفتم تو که من به سمت یک اتاق بردند و در رو باز کردند و من رفتم تو...یک مرد خیلی قد بلند و عضلانی جلوم بود که خیلی خوشتیپ بود...همونجوری عین ندید بدید ها داشتم نگاش میکردم که یهو مرد گفت : پس لینا تویی» بهش نگاه کردم و گفتم : بله من لینا هستم....همون دختری که آدم فرستادی بیان توی خونه اش » مرد خندید و گفت : بشین » نشستم و گفتم : تو کی هستی...» مرد با زمزمه ای ترسناک گفت : من پسر همون مردی هستم که پدرت به ناموسش تجاوز کرد» خشکم زد و گفتم : تو پسر همون زن هستی» مرد خندید و گفت : من اردوان هستم» یهو چشمام چهار تا شد تو پرونده های من یک مرد بود که کارش این بود که دختر هارو گول میزد و آنها رو تبدیل به عروسک جنسی میکرد و خیلی شبیه همین مرد بود و اسمش اردوان بود..بلند گفتم : تو اردوان هستی» اردوان خندید و گفت « خانم پلیسه من رو شناختی؟؟؟» جوابی ندادم...لعنتی با خودم اسلحه هم نیاورده بودم....اردوان ادامه داد : شنیدم پدرت قراره اعدام بشه...» بازم جوابی ندادم اردوان انگار از سکوتم کلافه شده بود گفت : به شرطی از خون پدرت میگذرم » به چشماش نگاه کردم و گفتم : چه شرطی » اردوان دوباره بهم نگاه کردم و گفتم : باید همسرم بشی » خندیدم و گفتم : من هیچوقت همسرت نمیشم» اردوان ناچار گفت : باشه پس پدرت میمیره » بلند شدم و گفتم : باشه چند روز بهم وقت بده » اردوان بلند شد و گفت : ۱۲ ساعت فرصت داری » من فردا میام خاستگاریت تا اون موقع خانوادت رو راضی کن »......سوار ماشینم شدم و به چیز هوایی که اردوان گفته بود فکر کردم محکم مشت زدم به فرمون و بلند گفتم « لعنتی...لعنتی...»